جدیدترین شعر و متن های عاشقانه
●▬ஜ۩ دست های پر از خالی ۩ஜ▬●
تنهایی ام را...دوست دارم...بوی پاکی می دهد

این هم یه قلب عاشق

 به اندازه ی کلاغ ها که کاج را دوست دارند...  

 به اندازه ی دختر کوچولویی که عروسکش را دوست دارد.....  

 به اندازه ی پسر کوچولویی که آرزوی پلیس شدن را دوست دارد.....  

  به اندازه ی آفتابگردانی که آفتاب را دوست دارد..... 

 به اندازه ی بچه ها که عمو پورنگ را دوست دارند.....

 به اندازه ی بزرگتر ها که تام و جری را دوست دارند..... 

 به اندازه ی مادر بزرگ که تسبیحش را دوست دارد......

  به اندازه ی دانش آموزی که روز آخر امتحانات را دوست دارد...... 

 به اندازه ی شاعری که لحظه ی سرودن را دوست دارد.....

 به اندازه ی مادری که عروسی تنها پسرش را دوست دارد.....

  به اندازه ی کودکی که دست تکان دادن برای هواپیما را دوست دارد.....

  و....

 همیشه دوستت دارم....

 همیشه منتظرت هستم ....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

و خوب میدانم :  تا وقتی برفهای روی شانه هایم را نتکانم ....بهار نمی اید

 پس بهارم

  حالا که برفها رفته اند  بیا

کوچه ی برفی

چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم

دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم

نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی

که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم

چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه ی برفی

به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم

نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه

ترا من در ته این کوچه ی برفی رها کردم

چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ

نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم

به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل

نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم

خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد

بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

چه بیم از زعشق تو یاری ندارم
زکار تو گلگون عذاری ندارم
ندارم گلی تا بخندم به رویش
خزان خورده بیدم ؛ بهاری ندارم
به کف نیستم تار مشکین مویی
زهستس به جز شام تاری ندارم
به غیر از شباهنگ دلداده هر شب
نگاری و شب زنده داری ندارم
بسیج سفر دارم و رای رفتن
که غم دارم و غمساری ندارم
ندارم به زخم درون مرهمی را
نه مرهم که مرهم گذاری ندارم
نجویم زدیدار گیتی نشانی
ندارم تورا ؛ با تو کاری ندارم
ندارم کسی ؛ گر تورا هم ندارم
نگارین زیبا ! خدا هم ندارم؟؟؟؟؟؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی ...م دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


از ازدحام این همه آدم دلم گرفت
دلبسته ام نبودی و کم کم دلم گرفت
از روز  اول خلقت به یک نگاه
دیوانه تو گشتم و از غم دلم گرفت
پروانه شدی پر و بالم به باد رفت
در حسرت نگاه تو در برزخ خودم
یک سیب هم نچیدم و ماندم دلم گرفت
من خودم مقصر این ماجرا نبودم
از این همه لجاجت تو دلم گرفت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


یک جهان بر هم زدم کز جمله بگریزم تو را

من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

با هم مشکل پسندیهای طبع نازکم

حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را

من ز خود گم می شدم چون می شنیدم نام تو

خود را گم کرده تر می خواستم دیدم تو را

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


گفته  بودم که به دریا نزنم دل اما

کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم

وقتی تو نیستی

چقدر دل تنگ می شوم گاهی خیلی زیاد...

و این دلتنگی می بردم تا ترس.

یک ترس دائمی که نکند این دلتنگی ها همیشگی بشو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


كوكِ دوستت دارم !!


زبانت كوك نمی شود !..

به آنچه ..

گوش من محتاج شنیدنــش است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


یک نفر مرا در ایستگاه شب

جا گذاشته است

درست مثل چمدانی که

تو جا گذاشتی اش پیش من

برای من نه

برای چمدان ات برگرد !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

این روزها

وسط هر شعری که می خوانم

[سوسو کنان]

 قطاری رد می شود!

و در هر واگن

هزار صندلی است
که به هوای قافیه‌ی "مسافر" ردیف شده اند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تولدی دیگر

همه ی هستی من آیه ی تاریکی ست

که تو را در خود تکرار کنان

به سحرگاه شکفتن ها و رستن ها خواهد برد

من در این آیه تو را آه کشیدم آه

من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


در هیچ خیابانی
قدم نگذاشتم
جز اینکه فکر کردم
شاید
از کنار ِ تو در آن گذشته‌ام
در روزگاری که
محبوبم نبوده‌ای

و بر هیچ نیمکتی
ننشستم
جز اینکه فکر کردم
شاید
کنار ِ من بر آن نشسته‌ای
در روزگاری که محبوبت نبوده‌ام..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


داشتم از این شهر می رفتم

 صدایم کردی

 جا ماندم

 از کشتی که رفت و غرق شد

البته این می تواند یک قصه باشد

  در این شهر دود و آهن

  دریا کجا بود

 که من بخواهم سوار کشتی شوم

 و تو صدایم کنی

 فقط می توانم بگویم :

تونجاتم دادی
 تا اسیرم کنی ...

 

  " رسول یونان "

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در تو صیادی است
با آب و دانه
و هزار چاقوی تیز
و در من
حماقتی گنجشک وار
که آسوده ام می کشاند
بر بام تو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی