در قیر شب
●▬ஜ۩ دست های پر از خالی ۩ஜ▬●
تنهایی ام را...دوست دارم...بوی پاکی می دهد

                                                  دیر گاهی است در این تنهایی                           

رنگ خاموشی در طرح لب است.

بانگی از دور مرا می خواند،

لیك پاهایم در قیر شب است.

***

رخنه ای نیست در این تاریكی:

در و دیوار بهم پیوسته.

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته.

***

نفس آدم ها

سر بسر افسرده است.

روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است.

***

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد.

می كنم هر چه تلاش،

او به من می خندد.

***

نقش هایی كه كشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی كه فكندم در شب،

روز پیدا شد و با پنبه زدود.

***

دیر گاهی است كه چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است.

جنبشی نیست در این خاموشی:

دست ها، پاها در قیر شب است.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 2 / 3 / 1390برچسب:در قیر شب ,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی