در میکده هم خدای بینی!!!
●▬ஜ۩ دست های پر از خالی ۩ஜ▬●
تنهایی ام را...دوست دارم...بوی پاکی می دهد



 

خرسند شدیم از اینکه امروز
رنگی دگر است ، نه رنگ دیروز

تا شب نشده ، رنگ دگر شد
گفتند از این نکته ، هزار نکته بیاموز

فریاد زدیم که چرخ گردون
لیلا تو نداده ای به مجنون

فریاد برآمد آنکه خاموش
کم داد اگر ، نگیرد افزون

خاموش شدیم و در خموشی
رفتیم سراغ می فروشی

فریاد زدیم دوای ما کو
گویند دواست باده نوشی

هشیار نشد ، مگر که مدهوش
این بار گران بگیرم از دوش

آرام کنار گوش ما گفت :
" این بار گران ، تو مفت مفروش "

از خود به کجا شوی تو پنهان ؟
از خود به کجا شوی تو گریزان ؟

بیداری دل چنین مخوابان
سخت آمده است ، مبخش آسان

 
هوشیار شدیم از اینکه ، هستیم
رفتیم و در ِ میکده ، بستیم

با خود به سخن چنین نشستیم
ما باده نخورده ایم و مستیم ؟!

 
مسجد ، سر ِ جا ، از آن گذشتیم
بر روی درش چنین نوشتیم :
 

" در میکده هم خدای بینی ، با مرد خدا اگر نشینی ! "

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: 26 / 2 / 1390برچسب:در میکده هم خدای بینی!!!,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی